ماجرای جالب موش و گربه
 
درباره وبلاگ


منم شاهزاده یکی از نوادگان شاه شاهان شاه طهماسب هستم...که یک شبی در خواب جدم را دیدم گفت برایم وبلاگ درست کن من هم اطاعت امر کردم مرا در این راه یاری کنید..
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
  • شیک چت شیک ترین چت روم ایرانی
  • عاشقانه
  • نسیم شمالی
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شاه شاهان شاه طهماسب دوم و آدرس shahzade70.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 79
بازدید کل : 28876
تعداد مطالب : 8
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



فال امروز

استخاره آنلاین با قرآن کریم

منم شاه شاهان شاهزاده




 

شیخ بهائیرسید پس از سلام واحوالپرسی از شیخ پرسید: در برخورد با افراد اجتماعاصالت ذاتی ِ آنها بهتر است یا تربیت خانوادگی شان ”  : شک نکنید کهتربیتمهم تر است !

بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچیک نتوانستند یکدیگر را قانع کنند بناچار شاه برای اثبات حقانیت خود او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی نشاند

فردای آن روز هنگام غروب شیخ به کاخ رسید بعد از تشریفات اولیه وقت شام فرا رسید سفره ای بلند پهن کردند ولی چون چراغ وبرقی نبود مهمانخانه سخت تاریک بود در این لحظه پادشاه دستی به کف زد و با اشاره او چهار گربه شمع به دست حاضر شدند وآنجا را روشن کرد

درهنگام ِ شام ، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت دیدی گفتم

شیخ در عین ِ اینکه هاج و واج مانده بود گفت من فقط به یک شرط حرف شما را می پذیرم و آن اینکه فردا هم گربه ها مثل امروز چنین کنند

تربیتازاصالتمهم تر است ما این گربه های نا اهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه اهمیتتربیتاست!!!

شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود گفت

: این چه حرفیست فردا مثل امروز وامروز هم مثل دیروز!!! کار ِ آنها اکتسابی است که با تربیت وممارست وتمرین زیاد انجام می شود.

ولی شیخ دست بردار نبود که نبود تا جایی که شاه طهاسب را مجبور کرد تا این کار را فردا تکرار کند

لذا شیخ فکورانه به خانه رفت

او وقتی از کاخ برگشت بیدرنگ دست به کار شد چهار جوراب برداشت و چهار موش بخت برگشته در آن نهاد

فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت تشریفات همان و سفره همان و گربه های بازیگر همان

شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را تاکیدی بر صحت حرفهایش می دید زیر لب برای شیخ رجز می خواند که در این زمان شیخ موشها را رها کرد که درآن هنگام هنگامه ای به پا شد یک گربه به شرق دیگری به غرب آن یکی شمال واین یکی جنوب

واین بار شیخ دستی برپشت شاه زد و گفت

: شهریارا ! یادت باشد اصالت ِ گربه موش گرفتن است گرچهتربیتهم بسیار مهم است ولیاصالتمهم تر !

یادت باشد با

تربیتمیتوان گربه اهلی را رام و آرام کرد ولی هرگاه گربه موش را دید به اصل واصالتخود بر می گردد و شیر ِ نا اهل ونا آرام و درنده می شود..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







چهار شنبه 10 / 11 / 1390برچسب:, :: 11:3 ::  نويسنده : شاهزاده